سال اولی بود که آمده بودم تهران. مثل هر ترم اولی فکر میکردیم که همهی کتابهایی که استادها حتی یک بار نامشان را سرکلاس میگویند باید خرید و خواند. با یکی از دوستان تهرانیم خیابان انقلاب را بالا پایین میکردیم. شب شده بود اما تقریبا مطمئنم ساعت هنوز 8 هم نبود (چون هنوز خیلی تجربه کسب نکرده بودم و نمیدانستم میشود خیلی راحت به ساعت عبور و خروج خوابگاه بی توجه بود). دوستم گفت که بهتره دیگه بریم از انقلاب به پایین شبا امن نیست. خب من تعجب کردم اگر قرار بود مرکز شهر تهران در ساعتهای اولیه شب ناامن باشد پس احتمالا با شهری شبیه به

گاتهام طرف بودم.

 اما بعد بیشتر به خیابان انقلاب رفتم  و حتی خودم ساکن پایین میدان انقلاب» شدم ولی هیچ وقت احساس نکردم برای حفظ امنیتم باید کاری بیشتر از معمول مثل دست نگرفتن موبایل و . انجام دهم. البته دوستم نظر افراطیای داشت که من بعدا از کس دیگری نشنیدم و فکر میکنم خودش هم دیگر به آن اعتقادی ندارد. اما مشابه این داستان را باز هم تجربه کردم مثلا برای من و یکی از دوستانم گشت و گذار در بازار بزرگ تفریح ماهانه بود اما از نظر همکلاسیهای دانشگاهم بازار بزرگ جایی نبود که آدم بتواند تنها برود. چند روز پیش شنیدم که اپلیکیشن پیاده هم به کاربرانش توصیه کرده که تنها به بازار نروند!

یادم میآید که ز، یکی از دوستانم، معلم مدرسهای در شهرک شریعتی تهران است و برایم تعریف میکرد که حتی معلمهای مدرسه هم به او توصیه میکنند که حتما قبل از غروب به خانه بگردد در حالی که برایش پیش آمده که برای بچهها کلاس فوق العاده برگزار کرده و بعد از غروب مدرسه را ترک کرده ولی او خطری احساس نکردهاست. و از لحاظ امنیت آنجا برایش جای متفاوتتری نیست.

حتی دوست داشتم تجربههای بیشتری را بشنوم به همین خاطر در توییتر از تجربههای مشابه پرسیدم که در عکسهای پایین تجربههای کاربران را میبینیم.

من از محیطی خارج از تهران به شهر جدیدی آمده بودم به همین دلیل تفاوت شنیدهها و دیدهها برایم مشهود بود. و من را حساس کرده بود. اما واقعیت این است که اگر من هم اینجا  بزرگ شده بودم و مرتب از طرف دیگران از ناامنی بعضی محلهها میشنیدم برایم طبیعی بود که پایم به آن محلهها نگذارم چرا که در شهر خودم برایم این موضوع طبیعی است. در شهر خودم نسبت به خیلی به محلهها و مکانها همین حس را دارم.

اگر تجربهی صحبت کردن در این مورد را با دیگران داشته باشید و به آنها بگویید که تصور آنها از ناامنی سیستان و بلوچستان یا دروازه غار یا هرجای دیگری صرفا تصور کلیشهای است و همه چیز را درمورد آن مورد آنجا نمیگوید  معمولا میبینید که دیگران بعد از حرف شما لیست بلند بالایی از اخبار مربوط به قتل، ی، ، قاچاق و . را به استناد رسانههای خبری یا شنیدههایشان پیش روی شما میگذارند. اما به نظرم همان طور که برخی رسانههای غربی در جهان سوم صرفا به دنبال عوامل و رویدادهای منفی نظیر خشونت، بحران و فاجعه و خبرهای مربوط به کودتاها، اعدامها، نظامیگری، تروریسم، فاسد و ناهنجاری هستند تا بتوانند از آنها به عنوان گزارش خبری استفاده کنند (شکرخواه, 1391)» در ما نیز گرایشی هست که اخبار ناامنی را در رابطه با جایی که توقع ناامنی از آن داریم ببینیم و بشنویم.

خود مرکز پنداری و تصورات کلیشهای همیشه خودشان را صریح نشان نمیدهند مثلا همیشه خودشان را به شکل او سیاه است پس بد است» نشان نمیدهند تا ما بتوانیم به راحتی با آن مبارزه کنیم. خود مرکز پنداریها گاهی تصویر خیرخواهانهای به خودشان میگیرند به ما توصیه میکنند که به خاطر امنیت خودمان، نرویم، معاشرت نکنیم و نبینیم. کلیشهها فقط از ناامنی صحبت میکنند و در مورد آنچیزی که ناامنی را به وجود آورده سکوت میکنند. انگار اگر به آن خیابان، به آن محله و به آن شهر نروی دیگری جای نگرانی نیست





منابع

شکرخواهی. (1391). خبر. تهراندفتر مطالعات و برنامه ریزی رسانه ها

 

 

 



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها